داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید

داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید

داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید

داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید

داستان ضرب المثل زد که زد خوب کرد که زد

داستان ضرب المثل زد که زد خوب کرد که زد 

داستان ضرب المثل زد که زد خوب کرد که زد | داستان ضرب المثل

هر وقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند.

می گویند یک روز زنی که شغلش ماست فروشی بود،

ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد.

در راه با خودش فکر کرد که «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم.

تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میذارم تا جوجه بشه. جوجه ها که مرغ شدند می فروشم

و از قیمت آن گوسفند می خرم. کم کم گوسفندهام زیاد میشه،

یک روز میان چوپون من و چوپون کدخدا زد و خورد میشه

کدخدا مرا میخواد و از من میپرسه : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟  

منم میگم : زد که زد خوب کرد که زد !

زن که در عالم خیال بود همینطور که گفت :

«زد که زد خوب کرد که زد» سرش را تکان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتاد

و ماست ها پخش زمین شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد